مهدی بازرگان در دورهی اول فلسفیدن خویش در پی آن بود که از آموزههای دینی برای تدوین برنامههای دولت اسلامی مدد بگیرد و پیوندی لایتجزی میان دین و دولت برقرار کند...
دین در اندیشه مهدی بازرگان
راهی که بازرگان طی کرد
مهدی بازرگان در دورهی اول فلسفیدن خویش در پی آن بود که از آموزههای دینی برای تدوین برنامههای دولت اسلامی مدد بگیرد و پیوندی لایتجزی میان دین و دولت برقرار کند. گرچه بازرگان در این دوره از تفکر خویش، اعتقاد وثیق و عمیقی به ضرورت دخالت دین در حوزههای مختلف جامعه داشت، تعبیر و تفسیر او از دین بالکل متفاوت از روحانیون و مابقی نواندیشان دینی بود.
بازرگان متاخر علیه بازرگان متقدم شورید و با بیان این نکته که دینی که به خاطر دنیا درست میشود نه دین است بلکه شرکی است در کنار و در برابر توحید محققا تیشه به ریشهی مبانی اولیهی فکری خویش زد و سنت نواندیشی دینی را که سعی در تلائم و همنشینی سنت و مدرنیته داشت به محاق برد. بازرگان متقدم شباهت قریبی با شریعتی و مطهری دارد اما بازرگان متاخر بر نظم و نسق دیگری سیر میکند و سعی در عصری کردن دین و محدود کردن دین به حوزهی اخلاق و ساحات خصوصی افراد دارد.
رهیافت پوزیتیویسم و رد پای آن در منظومهی فکری مهدی بازرگان
یکی از نظریات مهمی که از دل رهیافت پوزیتیویستی برکشیده و فراز و فرودهای متعددی را از سر گذرانده است، نظریهی کارکردگرایی است. جریان نواندیشی دینی به پیشقراولی مهدی بازرگان، عنایت و توجه خاصی به این نظریه و تبعات مترتب بر آن داشت. کارکردگرایی تقریبا از اندیشهی تمامی بنیانگذاران تفکر اجتماعی مغربزمین بهره گرفته است (توسلی، 1369: 211).
اساس نظریهی کارکردگرایی بر این اصل بنیادین استوار است که هر کل، مرکب از اجزایی است که به نحو خاصی با هم ترکیب شدهاند و حتی اگر هر دو بخش یعنی اجزا و کل دچار تغییر و دگرگونی شوند باز هم به حفظ و ثبات کل کمک میکنند. کارکردگرایان نظام اجتماعی را دارای تعادل میدانند. این امر موجب میشود که آنها به وحدت اجزا اهمیت دهند. در نظر آنان کل و اجزا متشکل با یکدیگر درآمیخته، به وفاق رسیده و هویت واحدی پیدا کردهاند (توسلی، 1369: 212). بنیان کارکردگرایی بر این اصل استوار است که کلیهی سنن و مناسبات و نهادهای اجتماعی، دوام و بقایشان به کار یا وظیفهای بستگی دارد که در نظام اجتماعی یعنی «کل» بر عهده دارند، بنابراین به طور اختصار میتوان اصولی را برای کارکردگرایی در نظر گرفت که عبارتاند از:
1 . ا صل وحدت کارکردی: معنای این اصل، هماهنگی کلیهی عناصر ساخت کارکردی است؛ هر چیز در جامعه اهمیت کارکردی دارد. پس اجزای گوناگون نظام باید همگرا باشند.
2. اصل ضرورت کارکردی: بر اساس این اصل، نظام به کلیهی کارکردهای مربوطه نیاز دارد و امکان شناخت نهادها و فعالیتها بر حسب کارکردها وجود دارد.
3 .ا صل کلگرایی: در اینجا تاکید بر کل است نه جزء (حقیقت، 1385: 199). مهدی بازرگان نیز به تأسی از رهیافت پوزیتیویستی و ملهم از نظریهی کارکردگرایی، در پی آن بود تا منظومهی فکری خویش که همانا پیگیری و بسط و اشاعهی نواندیشی دینی را که آن هم با روایتی علمگرایانه بود، دنبال کند (بازرگان، 1344: 16)...